چون که گرفتار شدی، عاقبت کار بگو

بالاخره تیم اقتصادی رئیس جمهور منتخب کامل شد و باید ببینیم این معجزه 100 روزه که اعلام کردن چطور از آب در میاد.
یک– من نفهیمدم آخرش که این عدد 100 از کجا در اومده و کی حالا به اینا گفته که 100 روزه معجزه کنین. بابا اگه فرضا به معجزه هم اعتقاد داشته باشه آدم، یه کم تاریخ خوندن متقاعدش می کنه که اون معجزه خفنایی که واسه ایمان آوردن ارائه میشه در سنین بالا از پیامبرا سر می زنه. هیچ پیامبری برنامه 100 روزه برای ایمان آوردن قومش نداره. حالا چون در ایران طبق معمول هیجان بر عقل تسلط داره، رئیس جمهور رو جو می گیره یا می خواد یه جوری زورکی امید بده به جامعه که وعده هایی میده که آدم تو تدبیری که ادعاشو داره شک می کنه.
دو– احتمالا اگه یکم تخصصی اخبار اقتصادی رو دنبال کنین می بینین که ملت گلایه دارن که چرا رئیس بانک مرکزی به جای این که یه اقتصادکلان دان پولی باشه، حسابداره! به پیر به پیغمبر بانک مرکزی کار بانکی نمی کنه و هیچ دلیلی وجود نداره که کسی که یک بانک که هدفش کسب سوده رو خوب چرخونده، بتونه بانک مرکزی که کارش نظارت و تنظیم سیاست های پولی یک کشوره رو خوب بچرخونه. حالا این سری با یک پدیده بامزه تری مواجه هستیم و اون هم اینه که رئیس جدید یک پرونده معروف اختلاس در یکی از بانک هایی که قبلا تحت مدیریتش بوده داره. این دیگه نور علی نوره. خب عزیز من نیلی رو می ذاشتی بانک مرکزی که حداقل یکم سواد اقتصادی تو تصمیم سازی های اقتصادیت تزریق شه. حالا نیلی همچنین آش دهن سوزی نیستا، اما ویژگی های اولیه رئیس بانک مرکزی رو داره.
سه– طیب نیا رو نمی شناسم خیلی و باهاش هم درس نداشتم. اما خب جزوه اقتصاد کلانی که در دوره کارشناسی ارشد ارائه میده رو دیدم و فهمیدم که به زور در حد یه لیسانس اقتصاد سواد داره و بعیده کسی که رو تئوری و تجربه اقتصادی کشورهای مختلف مسلط نباشه بتونه وزارتی به عریض و طویلی وزارت اقتصاد رو بچرخونه. اینجا هم نیلی گزینه خوبی بود هرچند مجلس بهش رأی نمیداد.
چهار– انتصاب نوبخت که دیگه فک منو انداخت. دکتراش رو که از یه دانشگاه در پیت اسکاتلند گرفته، فوق دکتری رو هم تو یه مرکز کج و کوله در ژنو. بعد این آدم تا حالا تو تدوین هیچ یک از برنامه های پنج ساله حضور نداشته. حالا فرض کنید همچین کسی بخواد برنامه بنویسه واسه این مملکت. نیلی اینجا هم خوب بود چون یه مدت رئیس اقتصادکلان سازمان برنامه سابق بود و برنامه سوم هم که تیم خودش نوشته (قحط الرجال رو دارین!).
پنج– تیم اقتصادی رئیس جمهور کلن ضعیفه. اونم تو این شرایط که اولویت اول کشور اقتصاده و مردم هم شدیدا حساسن رو عملکرد تیم اقتصادی. حالا خدا کنه که خوب بتونن کار کنن اما من چندان خوشبین به این تیم نیستم (الان جو نگیره یکی بیاد بگه از تیم احمدی نژاد بهتره، من اینا رو با خودشون دارم مقایسه می کنم).
پی نوشت 1: امروز وزیر صنایع و معادن اعلام کرد که بازار خودرو در ایران به دلیل وجود 25 تولید کننده انحصاری نیست! یعنی دلیل عمیق تر از این نمی تونست بیاره. تازه بعدش که گفته بودن بیشتر توضیح بده زده بود تو فضای نزولی بودن منحنی تولید متوسط و اینا و می گفت چون اینا منحنی هزینه متوسطشون نزولی نیست پس انحصارگر نیستن. یعنی آدم اینا رو به کی بگه؟
پی نوشت 2: براساس تئوری تولید کننده اگر تولیدکننده در محدوده نزولی بودن منحنی هزینه متوسطش فعالیت کنه در بازار انحصار عرضه پیدا می کنه. چون اگه بیشتر تولید کنه، هزینه متوسط هر واحد تولیدیش میاد پایین و اگر رقیبش این شرایط رو نداشته باشه، انحصارگر می تونه با تولید بیشتر و قیمت کمتر رقبا رو از صحنه خارج کنه. این البته داره فرض می کنه که بازار تنظیم نشده و فقط فن تولید باعث انحصارش شده. حالا اگه شما یه تولیدکننده غیر انحصاری باشی اما بیان بازار رو از رقابت برات خالی کنن، خب شما هم انحصارگر میشی و می تونی هر جور که عشقت کشید قیمت رو زیاد کنی و حاشیه سودن رو افزایش بدی. این میشه انحصاری که در بازار خودرو در ایران جریان داره. حالا وزیر اگه اینو فهمید!

برای شروع

بعد از یک سال دوباره می خوام شروع کنم به نوشتن. قبلا چند تا تجربه کج و کوله داشتم از وبلاگ نویسی (حالا قراره این چی باشه مثلا!) و یه مدت اصلا دستم به نوشتن نمی رفت. امتحان دکترا و این که اینا سابقه اینترنتی افراد رو نگاه می کنن بهانه بود. نمی تونستم بنویسم. نمی دونم هم چه مرگم بود. رسما مخم هنگ می کرد وقتی می خواستم فکرمو تایپ کنم. شاید به خاطر این که شرایط مملکت خیلی دیگه قاراش میش بود. نمی دونم.
خلاصه تصمیم گرفتم به این که دوباره بنویسم. درباره چی بنویسم هم خودش سوالی بود. خب می تونستم روند های قبلیم رو ادامه بدم که به دلم ننشست. این شد که تصمیم گرفتم آت آشغال هایی که در دو سال اخیر از رشته دانشگاهیم (اقتصاد) یاد گرفتم حتما بخشی از نوشته هام رو داشته باشه. موضوعات زندگی روزمره مثل درس، تحصیل، کار، رفیق، سیاست، ورزش، معشوق، کتاب، فیلم، موزیک و غیره هم که جزئی جدایی ناپذیر از هر آدمی* هستن. اینه که تصمیم گرفتم اقتصاد رو ضمیمه اینا و حتی باهاشون قاطی کنم و دوباره وارد این دنیای وبلاگ نویسی بشم. لحن نوشته (ادب و اینا یا بی ادبی) و نوع نوشته (طنز، جدی) باید با موضوع دربیاد و هیچ ایده ای هم ندارم که چی قراره بشه. خلاصه همونطور که گوسفندی رفتم، گوسفندی هم اومدم و تا ببینم چی میشه دیگه.
* آدم های ایدئولوژیک الان کلی می خوان اظهار فضل کنن که اینا آیا جزئی از آدم هستن یا نه و یا تفاوت انسان و آدم چیه. من اینجا اعلام می کنم که انسان و آدم و حیوان ناطق و اینا همشون یه مزخرفن و همین بنده و شما منظوره. حالا دیگه تو دین شما، آدما با یه تابع مطلوبیتی** که خدا توعرشش داره رتبه بندی میشن، بنده کاری ندارم.
** در مورد تابع مطلوبیت بعدا توضیح می دم چون فکر کنم باهاش زیاد کار داشته باشم و خیلی ها نمی دونن چیه یا درست نمی دونن چیه (چقدر لذت بخشه که آدم از بالا وارد شه!).