تناول مغز خر

چند وقت پیش یکی از دوستان تشریف بردن بلاد کفر برای تحصیل علم. ظاهرا بعد از ورود به شهر و گرفتن آمار از دانشجوهای دانشگاه مورد نظر متوجه شدند که از این دانشگاه نه درس بیرون میاد و نه علم. در این هنگام با اتخاذ یک تصمیم کبری بلیط برگشت به وطن گرفته اند و برگشتند.

این حرکت در نوع خودش واقعا انقلابی و عقلایی بوده. یعنی وقتی شما دیدی که جایی که رسیدی به دردت نمی خوره ول کردی و برگشتی به موقعیت اولیه. با اینکه فکر کنم این دوستمون نزدیک چهار میلیون هم برای رفتنش خرج کرده بوده. اما در موقعیتی که قرار گرفته با آینده نگری از خیر اون چهار میلیون برای ضررهای انتظاری بعدی گذشته.

حالا نکته قضیه کجاست؟ اینجاست که من تقریبا این داستان رو وقتی برای دوستان دیگرم تعریف می کردم، متوجه می شدم که اونا در موقعیت مشابه رفتار غیر عقلایی رو انتخاب می کردن و همونجا می موندن. با این استدلال که حالا که اومدیم، وایسیم ببینیم چی میشه. این نوع از استدلال که شما منافع انتظاری نسبتا شفاف در ایران برگشتن رو به منافع نامشخص موندن ترجیح بدید، نمونه یک رفتار غیرعقلایی هست که اقتصاددان ها فرض می کنن رفتار انسان اینگونه نیست.

یادمه سر کلاس اقتصاد خرد پیش نیاز یه بحثی سر این موضوع در گرفت که اگر سیب و موز رو گذاشتین جلوی من و من سیب رو انتخاب کردم، بعد رفتید و برگشتید این سری موز و نارگیل جلوی من گذاشتید و من موز رو برگزیدم، چرا باید در مواجهه با سیب و نارگیل حتما سیب رو انتخاب کنم؟ شاید دلم نارگیل بخواد! چرا رفتار من در زمان انتخاب نارگیل غیرعقلایی حساب میشه؟! بعد نکته ماجرا کجا بود، اینجا که برای این که ما بتونیم از نظر ریاضی یه تابع حقیقی از یک رابطه تعریف کنیم، باید یک شرط به اسم شرط تعدی برقرار بشه. حالا شرط تعدی چیه؟ میگه اگر الف را بر ب ترجیح دادی و ب را به ج، پس باید الف را به ج ترجیح بدی. حالا برای اینکه بتونیم تابع رو تعریف کنیم این شرط رو لازم داریم، پس میایم عقلانیت رو اینطور تعریف می کنیم! اگر هم کسی گفت که من انتخاب هام اینطوری نیست، میگیم تو خلی وگرنه آدم عاقل در مثال ما هیچگاه استغفرالله نمیاد نارگیل رو به سیب ترجیح بده!

این مثال دوستم و واکنش بقیه دوستام نشون میده که ما چندان هم عقلایی نیستیم. تازه این شرط ریاضی که کلن ربطش به عقل و فلسفه من نمی دونم از کجا زاییده شده! حالا بدبختی اینه که دنیای اقتصاد متعارف شده تسلط بی چون و چرای این نوع نگاه ریاضی به مسائل. طوری که نفس آموزش اقتصاد و روابط اقتصادی بین عاملین اقتصادی (من و شما) رفته تو مراحل بعدی.

مثال می زنم. دوست دیگری دارم که در یک دانشگاه واقعا سطح بالای کانادا داره دکترای فایننس میگیره. این بنده خدا چند وقت پیش به من ایمیل زد که آقا یه کتاب خوب در زمینه اقتصاد کلان معرفی کن. دو تا کتاب بهش گفتم و بعد ازش خواستم سیلابس درسشون رو واسم بفرسته. این سیلابس تو عکس پایین موجوده:

من یه توضیح کوتاه بدم. سیلابس این درس کلن در راستای یادگیری کنترل بهینه، برنامه ریزی ریاضی و کاربرد اینا در مدل های رشده! یعنی دو تا مبحث ریاضی و کاربردهاشون. نه از دیدگاه کینز خبری هست، نه از نئوکلاسیک ها، نه کینزین های جدید و نه اتریشی ها. تازه الان از این بنده خدا بپرسن خب شما تو مبحث رشد می خوای چی رو رشد بدی نمی تونه بگه. تازه بگه تولید ناخالص داخلی، بعدش نمی تونه بگه این تولید ناخالص داخلی چطوری محاسبه میشه. تراز تجاری چیه، نرخ ارز رو کی تعیین می کنه، فرق بانک مرکزی با بانک های تجاری چیه، سیاست پولی با سیاست مالی چه فرقی داره و غیره. یعنی این دوست ما در این درس کلان فقط ریاضی یاد می گیره نه اقتصاد کلان. حالا بدبختی اینه که ما اگه بگیم، میگن طرف اسکله، ریاضیش ضعیفه هی گیر میده!!!

پی نوشت: یه مطلب در مورد رشته فایننس و کارایی که می کنن فارغ التحصیلاش خواهم نوشت. اونا هم موجودات جالبین.

بازار تهران

بازار تهران

روز پنج شنبه رفته بودم بازار که کت و شلوار بخرم. روبه روی وزارت اقتصاد و دارایی (تقاطع صور اسرافیل و ناصر خسرو) چندتا ون پلیس و کلی موتور یگان ویژه ولو بود که ظاهرا داشتن دلال های داروهای تقلبی رو می گرفتن. صرف نظر از کار دلال ها، این شیوه برخورد با موضوع که قبلا در مور دلار هم اجرا شد کارساز نخواهد بود. بگیر و ببند در بازار مدت هاست که معنا نداره و خروجی مثبتی هم در پی نداره. باید دولت عین آدم دارو وارد کنه و با قیمت مناسب و پوشش هدفمند بیمه ها بده دست مردم. وقتی دارو در دسترس باشه خود به خود حضور دلال هم از بین میره چون چیزی برای دلالی نیست.

بازار رفتن اما تجربه جالب و متفاوتی بود. این که در مکانی باشی که کل بازارهای ریز و درشت ایران دارن ازش تغذیه میشن حس عجیبی به آدم میده. از باربرهای کرد گرفته تا دالون های تنگ و به هم پیچیده بازار که اگه بلد نباشی مثل آب خوردن راهت رو گم می کنی، از تفریح خانواده ها با سوار شدن به ماشین های برقی تا زن و شوهرهایی که اومدن تا در غیاب دلال ها اجناس موردنیاز رو به قیمت کمتری گاه تا پنجاه درصد ارزونتر بخرن این موضوع رو بیشتر تداعی می کنه که بازار تهران یکی از ستون های اصلی اقتصاد ایرانه و نمیشه بدون برنامه و سازوکار مدیریتی مناسب برنامه ریزی اقتصادی کرد بدون این که جایگاه بازار به طور مناسبی درنظر گرفته بشه. منم با یکی از رفقای آشنا به بازار رفتم اونجا که جنس تقلبی گیرم نیاد. چون طبق گفته این دوستمون که از بچگی کف بازار بزرگ شده یه هفت هشت سالیه که جنس تقلبی زیاد شده تو بازار.

جالبه که یک سری از کاندیداها مثل عارف و رضایی یه توجه مسخره ای به بازار کرده بودن و سری به بازار زده بودن تا رأی بازاری ها رو هم داشته باشن. صد البته که این عمل تبلیغاتی بود و هیچ کدوم برنامه ای برای بازار نداشتن. مهم ترین برنامه دولت هم در این زمینه می تونه از بین بردن دلالی ها باشه که یک کت و شلوار ایرانی که مثلا تو بازار 250 هزار تومن قیمت داره، وقتی میرسه به منطقه ای مثل صادقیه نشه 500 هزار تومن! در حالی که دلال هیچ خدمتی ارائه نکرده و صرفا این جنس دست به دست چرخیده. از طرفی نظارتی هم به قیمت گذاری مغازه ها نمی شه و همین موضوع رو حادتر می کنه. این که دولت اصولا باید نظارتی به قیمت ها داشته باشه یا نه رو در یک پست دیگه مفصل توضیح میدم و بررسی می کنم که آیا فروض اقتصاد سرمایه داری در ایران وجود داره یا نه.

پی نوشت: بازار ارز هم با بررسی همین فروض قابلیت تحلیل بیشتری پیدا می کنه.