سفر آموزشی خانم دکتر ماساکو واتانابه به ایران

سفر آموزشی به ژاپن فرصتی شد تا موسسه با خانم دکتر واتانابه، استاد رشته برنامه ریزی درسی در دانشگاه ناگویا آشنا شود و ایشان تمایل خود را برای سفر به ایران و پژوهش در مورد آموزش و پرورش ایران ابراز نماید. این شد که به مدت دو ماه به صورت فشرده در جریان برنامه ریزی سفر ایشان بودم. از هماهنگ کردن هتل و ترانسفر تا ملاقات با افراد مختلف آموزش و پرورش، هماهنگی با مدارس و سفر یک روزه به کاشان، تجربه جالب، کمی تلخ و البته شگفت آور برایم فراهم نمود.من در مدت زمان اقامت ایشان، وظیفه مترجمی را بر عهده داشتم. غیر از دو مورد که ایشان طبق پروتکل دانشگاه های ژاپن ملزم به صحبت به زبان ژاپنی بودند، در بقیه دیدارها و بازدیدها همواره در کنار ایشان بودم و تقریبا در مورد هر موضوعی صحبت به میان آمد. من بعد از حدود 5 سال رسما در حال صحبت بودم و آخریم بار هم سر کلاس صحبت کرده بودم نه با یک خارجی. برای خودم جالب بود که چقدر برخی اصطلاحات و لغات را به راحتی به یاد می آورم و از طرفی در مورد برخی لغات ساده، اصلا حضور ذهن ندارم! همچنین متوجه شدم که علیرغم تمجید اطرافیان، سلیس صحبت نمی کنم و نیاز به تمرین دارم. اما خانم واتانابه از من بسیار راضی بود و گفت که وقتی تو ترجمه می کنی، احساس می کنم که منظور من واقعا به طرف مقابل منتقل می شود. همچنین از دایره لغت وسیع من که تقریبا هم موضوع مربوط و نامربوطی را پوشش می داد ابراز شگفتی کردند که چون یک استاد دانشگاه که 12 سال در آمریکا زندگی کرده است این فیدبک را داد، برایم دلگرم کننده بود.ایشان ابراز داشتند که ذهنیت نسبتا تاریکی از ایران داشتند و اگر سفر مدیران ایران به ژاپن و آشنایی مستقیم با موسسه نبود، اصلا فکر آمدن به ایران را هم نمی کردند. اما خوشبختانه در این سفر ده روزه، دیدگاه کاملا متفاوتی کسب کردند و با مشاهده زندگی عادی مردم و ملاقات با دانشگاهیان، بارها به من گفتند که از سفر خود به ایران، احساس راحتی می کنند. ایشان در روز اول اقامت خود در ایران، پیاده از بلوار کشاورز (هتل اسپیناس) به میدان فلسطین و پارک لاله می روند و با مشاهده خیابان های آرام و خانواده هایی که برای پیک نیک به پارک آمده بودند، رسما احساس امنیت و آرامش می کنند.روز دوم در بازدید از موزه ملی (موزه ایران باستان سابق) با تاریخ خاورمیانه بیشتر آشنا شدند به طوریکه عنوان کردند زمانی که در دبیرستان محصل بودند، تاریخ خاورمیانه برایشان بسیار دشوار بود چرا که ملل مختلفی در برهه های مختلف در این منطقه زندگی کرده اند، اما با توضیحاتی که به ایشان دادیم، کاملا توانستند آن قطعات از هم گسسته تاریخ خاورمیانه را کنار هم بچینند و تصویری که ما از این منطقه در ذهن داریم بدست آورند.

ملاقات بعدی در دانشگاه فرهنگیان بود. این دانشگاه که همان نقش تربیت معلم سابق را دارد، دو سه سالی است که با برنامه جدید تحت ریاست دکتر مهرمحمدی اداره می شود. یکی از تجربیات تلخ این سفر در این دانشگاه بود. ما به صرف ناهار در این دانشگاه دعوت شده بودیم. وقتی ناهار را آوردند و همه مشغول شدند، حاضرین در جلسه با سوالات متعدد از خانم واتانابه مانع از خوردن ناهار توسط ایشان می شدند به طوری که یک سوال از ایشان پرسیده می شد و وقتی ایشان در حال پاسخگویی بودند، بقیه به خوردن مشغول می شدند و تا پاسخ ایشان تمام می شد، یک نفر دیگر سوال می پرسید! به طوری که عملا ایشان یک ساعت بعد از همه ناهار را صرف کردند. مقصر اصلی این موضوع هم شخص دکتر مهرمحمدی بود. قبل از جلسه به ما گفته بودند که ایشان تمامی تحصیلات خود را در آمریکا گذرانده اند و شخصیت فرهیخته ای دارند، اما با مشاهده این رفتار و همچنین کلاس گذاشتن های بسیار بی مورد و کوچه بازاری ایشان، متوجه شدم که واقعا بی شعوری تحصیلات نمی شناسد. مثلا این دکتر تحصیل کرده، خانم واتانابه را به فامیلی صدا می زد بدون هیچ پیشوندی!

ملاقات بعدی آن روز در دفتر آقای نوید، دبیر شورای عالی آموزش و پرورش بود. نقش این شورا، آماده سازی اسناد بالادستی آموزش و پرورش مانند “سند تحول بنیادین” است. تجربه تلخم در اینجا چیزی بود که صریحا خود دکتر واتانابه به ایشان و همکارانشان که بدون هماهنگی در جلسه حضور داشتند گفتند: فلسفه دائمی بودن این شورا بسیار مشکل دارد. یعنی در ژاپن اگر بخواهند اسناد اینچنینی تولید کنند، متخصصان را فرا می خوانند و در قالب یک اتاق فکر موقت و در مدت زمان معین، این اسناد تولید و توسط هیئت دولت ابلاغ می شود که منطقی است، چرا که دائما اسناد بالادستی در هیچ حوزه ای تولید نمی شود که نیاز به یک شورای دائمی داشته باشد. اما در ایران چنین شورایی دائما وجود دارد و جالب است که در حدود 20 سال گذشته، یک مهندس ریاست آن را به عهده داشته که کمترین تخصصی در زمینه آموزش ندارد. چون در حال پیاده سازی نوار آن جلسه هستم، به همین مقدار بسنده می کنم و متن کامل آن جلسه را به زودی آپلود خواهم کرد.

روز سوم، برنامه بازدید از دو مدرسه را داشتیم. در اینجا لازم است کمی در مورد زمینه پژوهشی خانم واتانابه توضیح دهم. ایشان در زمینه روش انشا نویسی در مدرسه و تاثیر فرهنگ جامعه بر درس انشا و نحوه ارائه استدلال در دانش آموزان دوره ابتدایی پژوهش می کنند! لطفا بار دیگر زمینه پژوهشی ایشان را بخوانید و سپس به زنگ های انشا در دوره تحصیل خود بیندیشید. در حقیقت موضوع پایان نامه دکترای ایشان (رشته جامعه شناسی، دانشگاه کلمبیا) همین ارتباط فرهنگ جامعه و نحوه انشا نویسی در کشور آمریکا است و ایشان پس از بازگشت به ژاپن، موضوع کار خود را در ژاپن دنبال کردند. در زمینه مقایسه الگوهایی که در دو کشور ژاپن و آمریکا بدست آوردند، کتابی نوشتند به نام “پرورش هنر استدلال”. ایشان در چند سال اخیر کشور فرانسه را نیز مورد بررسی قرار دادند و همانطور که عنوان کردم، پس از سفر مدیران ایران به ژاپن علاقه مند شدند که به ایران سفری داشته باشند و با نحوه انشانویسی در مدارس ایران آشنا شوند.

مدرسه اولی که رفتیم، مدرسه دخترانه ابوعلی سینا واقع در ستارخان بود که حضور ایشان در کلاس های تاریخ چهارم دبستان، فارسی چهارم دبستان و فارسی سوم راهنمایی برایشان بسیار سودمند بود. مدرسه دوم، مدرسه پسرانه پارسا بود که به صرف ناهار (آبگوشت) دعوت بودیم. در این مدرسه ایشان در یک کلاس انشای چهارم دبستان شرکت کردند که چون حضور تعداد زیادی از کادر مدرسه در کلاس مانع از جریان همیشگی کلاس شده بود، ثمر زیادی از این بازدید بدست نیامد. در انتهای این روز نیز ملاقاتی با دکتر حسین نژاد، سردبیر مجله “انشا و نویسندگی” داشتند که من در این جلسه حضور نداشتم، اما ظاهرا ملاقات مفیدی بوده است.

روز چهارم ملاقاتی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی با حدادعادل داشتیم که می توانید حاصل آن را حدس بزنید! ملاقات ظهر که به صرف ناهار بود در دفتر آقای مجتهد، مدیرعامل موسسه “گزینه دو” برگزار شد. از آنجا که در ژاپن همانند ایران، کنکور سراسری برگزار می شود، ایشان درخواست کرده بودند که با موضوع کنکور و نحوه آماده سازی دانش آموزان برای این آزمون در ایران آشنا شوند که در مجموع ملاقاتی که در موسسه گزینه دو داشتند برایشان بسیار مفید بود. در نهایت عصر سری به دفتر تالیف کتب درسی زدیم و ایشان جلسه ای با دکتر امانی، مدیر کل این دفتر داشتند. دکتر امانی در زمینه تغییرات کتب درسی در چندسال اخیر اطلاعاتی به ایشان دادند و چون خود دکتر واتانابه درگیر پروژه تنظیم برنامه درسی جدید در ژاپن هستند، ملاقات به ظاهر مفیدی بود. دکتر امانی خودش به صورت دست و پا شکسته توانستند با ایشان گفتگویی داشته باشند.

روز پنجم نشستی دوباره در دفتر تالیف برگزار شد که در این نشست یک سخنرانی توسط خانم واتانابه ایراد شد. نکته تاسف بار این که بر روی بیلبوردی که در سالن برای خیرمقدم از خانم واتانابه نصب شده بود، جمله ای به انگلیسی نوشته شده بود که پنج غلط فاحش در آن به چشم می خورد! در بعد از ظهر آن روز بازدیدی از موزه فرش داشتیم که بنده به تنهایی ایشان را همراهی کردم. در موزه فرش از من سوال کردند که به کدام کشور خارجی سفر داشته ام و وقتی گفتم تاکنون از کشور خارج نشده ام و حتی پاسپورت ندارم، بسیار شگفت زده شدند و من آنجا بود که مفهوم سربازی را برایشان توضیح دادم!

روز ششم، همایش انشا و نویسندگی در دانشگاه علامه برگزار شد که ایشان یک سخنرانی در این همایش داشتند. ملاقات کوتاهی با آقای هوشنگ مرادی کرمانی داشتند و ایشان یک جلد از کتاب داستان های کوتاه خود که به انگلیسی ترجمه شده بود به خانم واتانابه هدیه دادند. دکتر حسین نژاد از سخنرانان این همایش بودند و صحبت ایشان در مورد شش ویژگی انشاهای دانش آموزان ایران بود که برای خانم واتانابه بسیار مفید واقع شد.

روز هفتم یک سفر یک روزه به شهر کاشان داشتیم. بازدید از خانه های قدیمی، بازار کاشان، حمام فین، زیگورات سیلک و شهر قمصر از برنامه های این سفر بود. زمانی که در زیگورات سیلک بودیم، ایشان کویر را در افق مشاهده کردند و به ایشان گفتم که دکتر آرانی برآمده از این کویر اند. ایشان با شگفتی گفتند که با دیدن کویر حس می کنم که دکتر آرانی چه مسیر پر فراز و نشیبی برای آمدن به ژاپن و داشتن کرسی استادی در این دانشگاه طی کرده اند. گلاب، عرق کاسنی و عرق بیدمشک از عرقجاتی بودند که به عنوان سوغاتی در قمصر خریداری کردند. در مجموع سفر مفید و مفرحی برای ایشان بود و ایشان ابراز تعجب کردند که چقدر صورت زن های کاشانی با تهرانی ها متفاوت است که در پاسخ گفتم که در تهران عمل زیبایی و آرایش بسیار بیش از کاشان که شهری مذهبی حساب می شود رواج دارد.

روز هشتم بازدیدی از مدرسه پسرانه صالحین داشتیم که مربوط به کلاس های درس نمی شد و در حقیقت نمایشگاه دستاوردهای دانش آموزان در طی سال بود. البته ایشان با سه معلم دبستانی ملاقات کردند و اطلاعاتی از شیوه آموزش الفبا به دانش آموزان پایه اول دبستان کسب کردند. بعدازظهر به صرف شام به منزل قائم مقام موسسه رفتیم که نکته قابل ذکری ندارد.

روز نهم از مدرسه دخترانه خرد واقع در ولنجک بازدیدی داشتیم. این مدرسه یکی از مدارسی است که فرزندان افراد بسیار متمول در آن درس می خوانند. نکته جالبی که وجود داشت این بود که اکثر کادر مدرسه توانایی صحبت به زبان انگلیسی داشتند و این برای خود من جذاب بود. در این مدرسه سر کلاس انشای چهارم دبستان حضور یافتیم و آنطور که بعدا فیدبک دادند، این بهترین و مفیدترین کلاسی بود که در ایران در آن شرکت کردند. بعدازظهر نیز نشستی در موسسه با همکاری انجمن برنامه درسی ایران برگزار شد که من در آن شرکتی نداشتم و ایشان فیدبکی هم از آن به من ندادند.

روز دهم به بازار تهران رفتیم. ایشان نسبت به اضافه بار حاصل از هدایایی که گرفته بودند اظهار نگرانی می کردند و به دنبال خرید یک ساک بودند. پس از بازدید از بازار فرش به بخش فروش ساک رفتیم و یک ساک به ارزش 10 دلار برایشان خریدیم!! ایشان نسبت به قیمت پایین ساک ابراز تعجب کردند و برایشان توضیح دادم که برای شما توریست ها، همه جای ایران “حاجی ارزونی” است. همچنین اجتماع خریداران و فروشندگان دلار و سکه را دیدند و یادآور شدم که این اجتماعات نمونه های کوچک و ساده شده وال استریت هستند. در رستوران مسلم هم زرشک پلو خوردند که بعد از فرو دادن اولین لقمه رو به من کردند و گفتند که این بهترین مرغی است که در تمام عمرشان خورده اند. بعدازظهر این روز ملاقاتی در همشهری آنلاین داشتیم. با دکتر شکرخواه سردبیر همشهری آنلاین و دکتر نمک دوست جلسه ای برگزار شد. این دو نفر هشت سال قبل در توکیو مصاحبه ای با خانم واتانابه داشتند و در این جلسه دکتر شکرخواه مستقیما با خانم واتانابه صحبت کردند و مطالبی در مورد کتاب ایشان رد و بدل شد. همان شب گزارش جلسه در همشهری آنلاین قرار گرفت که البته روح حاکم بر جلسه را منعکس نمی کند. این گزارش را می توانید اینجا بخوانید.

روز آخر ایشان را به فرودگاه بردیم و استرس اضافه بار ایشان با 11 کیلو اضافه بار که با تخفیف (!) تبدیل به 8 کیلو شد و به قرار هر کیلویی 35 دلار خاتمه یافت. ظاهرا یکبار ایشان با 2 کیلو اضافه بار در فرانسه به شدت دچار مشکل شده بودند و خلاصه از این اضافه بار می ترسیدند.

ایشان در طول سفر از کیفیت و تنوع غذایی در ایران بسیار متعجب شدند. آبگوشت و کباب کوبیده را بسیار دوست داشتند. برایشان جالب بود که ما پیاز را خام هم می خوریم و خیار را که یک سبزی است در کنار پرتقال که یک میوه است سرو می کنیم! هوای تهران تمیز بود و محیط بلوار کشاورز هم زیبا. در مجموع عوامل زیادی دست به دست هم دادند تا سفر ایشان یک سفر مفید باشد که از آنجا که ایشان یک فرد شناخته شده دانشگاهی در ژاپن، فرانسه و آمریکا هستند، می توانند رسما به عنوان سفیر فرهنگی ایران عمل کنند که اهمیت سفر ایشان را دوچندان می کند.

This slideshow requires JavaScript.